سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Islamic republic

: میگم این جمهوری اسلامی ام هی تکرار شده یکم طولانیه ها نمیشد تو کتاب مخّفف کنن ج ا بنویسن؟

: نه، اون وقت هرکی هرچی دلش می خواد می خونه، مثلا شاید یکی بخونه جنـــده ی آزادی...

: وااااااااااااااااااووووو!!!


Interview with god

*این مطلب اوّلین بار در سال 2001 توسط زنی به نام ریتا در وبسایت یک کلیسا قرار گرفت، این مطلب کوتاه به اندازه ای تاثیر گذار و ساده بود که طی مدت 4 روز بیش از پانصد هزار نفر به سایت کلیسای توسکالوسای ایالت آلاباما سر زدند. این مطلب کوتاه به زبان های مختلف ترجمه شد و در سراسر دنیا انتشار پیدا کرد.
*اوّل اصل متن رو گذاشتم و بعد ترجمه ی فارسیشو.

در ضمن تو اینترنت انواع مختلفی از این متنو دیدم یعنی بعد از انتشار خیلیها تغییرش دادند شاید هم خود ریتا، ولی به نظرم رسید که اصل متن باید این باشه چون واقعا قشنگتر و طولانیتر از همه ی انواع دیگش بود.

توی بعضی سایتها بعضی قسمتاشو حذف کردن و یاجملاتی رو خلاصه کردن یا یه چیزایی اضافه کردن.

 

Interview with god

I dreamed I had an Interview with god

So you would like to Interview me? "God asked."

If you have the time "I said"

God smiled

My time is eternity

What questions do you have in mind for me?

What surprises you most about humankind?

Go answered ….

That they get bored with childhood.

They rush to grow up and then long to be children again.

That they lose their health to make money

And then lose their money to restore their health.

By thinking anxiously about the future. That

They forget the present.

Such that they live in neither the present nor the future.

That they live as if they will never die.

And die as if they had never lived.

God\s hand took mine and we were silent for a while.

And then I asked …

As the creator of people what are some of life\s lessons you want them to learn?

God replied with a smile.

To learn they cannot make anyone love them.

What they can do is let themselves be loved.

learn that it is not good to compare themselves to others.

To learn that a rich person is not one who has the most.

But is one who needs the least.

To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love.

And it takes many years to heal them.

To learn to forgive by practicing forgiveness.

To learn that there are persons who love them dearly.

But simply do not know how to express or show their feelings.

To learn that two people can look at the same thing and see it differently.

To learn that it is not always enough that they are forgiven by others.

They must forgive themselves.

And to learn that I am here.

Always
***

گفتگو با خدا.
خواب دیدم در خواب با خدا گفتگویی داشتم.
خدا گفت: پس می خواهی با من گفتگو کنی؟
گفتم: اگر وقت داشته باشید.
خدا لبخند زد.
: وقت من ابدی است.
: چه سؤالاتی در ذهن داری که می خواهی بپرسی؟
: چه چیز بیش از همه شما را در مورد انسان متّعجب می کند؟
خدا پاسخ داد...
: این که آنها از بودن در دوران کودکی ملول می شوند.
عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکی را می خورند.
این که سلامتیشان را صرف به دست آوردن پول می کنند.
و بعد پولشان را خرج بازگرداندن سلامتی می کنند.
این که با نگرانی نسبت به آینده فکر می کنند.
زمان حال فراموششان می شود.
آنچنان که دیگر نه در آینده زندگی می کنند و نه در حال.
این که چنان زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد.
و آنچنان میمیرند که گویی هرگز زنده نبوده اند.
خداوند دست های مرا در دست گرفت و مّدتی هر دو ساکت ماندیم.
بعد پرسیدم...
: به عنوان خالق انسان ها، می خواهید آنها چه درسهایی از زندگی را یاد بگیرند؟
خدا با لبخندی پاسخ داد.
: یاد بگیرند که نمی توان دیگران را مجبور به دوست داشتن خود کرد.
امّا می توان محبوب دیگران شد.
یاد بگیرند که خوب نیست خود را با دیگران مقایسه کنند.
یاد بگیرند که ثروتمند کسی نیست که دارایی بیشتری دارد.
بلکه کسی است که نیاز کمتری دارد.
یاد بگیرند که ظرف چند ثانیه می توانیم زخمی عمیق در دل کسانی که دوستشان داریم ایجاد کنیم.
و سالها وقت لازم خواهد بود تا آن زخم التیام یابد.
با بخشیدن، بخشندگی یاد بگیرند.
یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را عمیقا دوست دارند.
امّا بلد نیستند احساسشان را ابراز کنند یا نشان دهند.
یاد بگیرند که می شود دو نفر به یک موضوع واحد نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
یاد بگیرند که همیشه کافی نیست دیگران آنها را ببخشند.
بلکه خودشان هم باید خود را ببخشند.
و یاد بگیرند که من اینجا هستم.
همیشه.


اثری از ریتا استریکلند


Happy birthday

صبح که خورشید طلوع کند اینجا، تنها، غرق در اشکهای بی امانم خواهم شد.

خورشید طلوع می کند به یاد نخستین لبخندت، لحظه ای که شکفتی و قلب من، تقدیرم و وجود هنوز نیامده ام را با عشق پیوند دادی.

کاش بودم و لبهای کوچکت را بوسه باران می کردم و اشک چشمان معصوم کودکانه ات را پاک می کردم.

کاش می توانستم از هر بلا ای حفظت کنم و آن گونه بشکنم برای تو که زمین و آسمان خدا به چشم ندیده باشند...

ولی چه کنم نازنینم که حفظ گوهر وجودت تنها از خدای مهربانی ساخته است که عشقت را در قلبم پرورد و آنچنان نقش وجودت را بر روحم کشید که دیگر خودم را فراموش کردم.

کاش آن سیب سرخ خوشبختی که می دیدیم این قدر دور نبود...

آمدی و آتشم زدی فرشته ی کوچکم.

تولّدت مبارک.


Chess class. lessone 1, صفحه ی شطرنج و مهره ها، هدف بازی.

* بازی شطرنج یکی از چیزهای مورد علاقه ی منه، پس گفتم بد ام نیست تو اینجا یه کلاس شطرنج خوب و حرفه ای راه بندازم.

شطرنج بازی شماره یک کشور روسیّه هست و تو رنکینگ فدراسیون بین المللی شطرنج رده ی اوّل جهانو دارن و ایران تو دنیا کشور چهل و هفتمه و از خیلی کشورای زپرتی عقبتر و البته از یه سریهاشون هم جلوتر.

کلاس شطرنج اینجا دقیقا رونویسی کتاب تؤوری بنیادی شطرنج به نویسندگی ایلیا لبوویچ مایزیلیس و ترجمه ی آقای رضا رضایی هست.

خوب پس چه کاریه دوباره نوشتنش؟

خوب این کتاب هم قدیمیه هم خیلی حجیم و شاید کسی حال و حوصله نداشته باشه پیگیریش کنه و بعد از خوندن چند صفحه دیگه بیخیال بشه ولی وقتی چیزی به تدریج و خورد خورد به صورت پست تو اینترنت میاد و ما عادت داریم مطالب یه وبلاگ رو پیگیری کنیم خوب به مرور این درسها رو هم پیگیری می کنیم و اگه علاقه به شطرنج هم باشه که دیگه عالیه، و دوّما این که خوب من از منابع استادان استفاده نکنم چه کنم؟ از خودم که نمیتونم کلاس شطرنج بذارم! قواعد و مقرّرات چیزهای تعریف شده ای هستند و مدوّن که نه می شه طور دیگه ای بیانشون کرد نه فرقی داره که مثلا من از مایزیلیس بنویسم که هر بازیکن 16 مهره داره یا خودم بگم، بالاخره خودم چیز جدیدی برای اضافه کردن ندارم.

و در ضمن این کتاب خیلی حرفه ایه و تمام مباحث ریز رو باز کرده و تو مقدّمه ی مترجم هم اومده که خیلی از بهترین شطرنجبازان ایران با خوندن همین کتاب شدن بهترینها.

و نکته ی آخر این که بعضی تلفّظهای اشتباه انگلیسی رو تو نوشتم تصحیح می کنم مثلا تو کتاب نوشته پزیسیون ولی من از پزیشن استفاده می کنم و این که این مطالب رو خودم عینا تایپ می کنم و کپی از هیچ سایت یا وبلاگ دیگه ای نیست.

آرزو می کنم یه روزی شطرنج که در اون هوش و قدرت پیشبینی و مدیریّت و منطق حاکمه بشه بازی اوّل کشور ما چون همه ی دنیا می دونن که ایرانیها بی مبالغه با هوشترین قوم دنیا هستند و اگه روی چیزی زوم کنن تو مدّت کوتاهی از مبدع اون چیز هم حرفه ای تر میشن.

پس با اجازه میریم سراغ درس شماره ی 1.

*********

صفحه ی شطرنج را طوری در مقابل خود قرار دهید که آخرین خانه ی سمت راست سفید باشد.

هر بازیکن 16 مهره دارد که عبارتند از 8 پیاده و 8 سوار.

8 سوار شامل شاه، وزیر، 2 فیل، 2 اسب و 2 رخ.

قوای طرفین از نظر کمّیت مساوی است و تنها رنگ آنها تفاوت دارد که معمولا سفید و سیاه است.

چیدن مهره ها:

آرایش سوارهای سفید از سمت چپ ردیف اوّل: رخ، اسب، فیل، وزیر، شاه، فیل، اسب، و رخ.

جلوی هر سوار سفید یک پیاده ی سفید قرار دارد.

چیدن مهره های سیاه از سمت چپ ردیف اوّل: رخ، اسب، فیل، شاه، وزیر، فیل، اسب و رخ و جلوی هر سوار سیاه یک پیاده ی سیاه.

هر سوار سفید جلوی همان سوار سیاه قرار دارد.

به طور مثال رخهای سفید رو به روی رخهای سیاه، فیلهای سفید رو به روی فیلهای سیاه، اسبهای سفید در رو به روی اسبهای سیاه، شاه سفید رو به روی شاه سیاه و وزیر سفید رو به روی وزیر سیاه.

نیمی از صفحه را که طرف شاه قرار دارد جناه شاه می نامند و نیمی دیگر را که طرف وزیر قرار دارد جناه وزیر می خوانند.

آرایش مهره های طرفین مانند هم است، رخها در دو گوشه، سپس اسبها، بعد فیلها و سرانجام شاه و وزیر در وسط قرار می گیرند.

توجه کنید که وزیر سفید در خانه ی سفید و وزیر سیاه در خانه ی سیاه است و محلّ استقرار شاه خانه ی غیر همرنگ آنهاست یعنی شاه سفید در خانه ی سیاه و شاه سیاه در خانه ی سفید.

سوارها حرکتهای متفاوتی دارند و در صفحه ی شطرنج به هر سمتی حرکت می کنند امّا پیاده ها فقط رو به جلو دارند و هیچ گاه به عقب برنمیگردند.

در باره ی خصوصیّات سوارها و پیاده ها بعدا بحث خواهیم کرد.

هدف در بازی شطرنج به دام انداختن شاه حریف و اصطلاحا مات کردن آن است.